آزادی، بیشترین فراوانی را داشت در شعار های انقلابی. مردم بر این مفهوم بیش از هر چیز تاکید داشتند و این خود نشانگر "فقرِآزادی" در رژیمی بود که پا روی گلوی مردم داشت. مردم اما می خواستند بنیاد این رژیم را -که به قاعده ستم و حبس و ننوشتن و نگفتن بود – از اساس برکنند و نظمی تازه بیافرینند که آزادی، انحصاری نباشد و کسی دهان شان را بو نکند که چه گفته اند. واقعا فقیر بودیم نسبت به ثروت آزادی. محدود بودیم و محصور. این را نسل نو نمی توانند درک کنند آن گونه که باید اما کسانی که دهه ۶۰ زندگی را به هفتاد و هشتاد می رسانند به خوبی می توانند خاطرات خود را غبار برویند و عیان بگویند که سهم ما از آزادی چقدر بود. آمار نشریات و شیوه مدیریت اخبار و چگونگی سانسور را می توان با جستجو-یی ساده- در اینترنت به دست آورد. می شود از زبان استادان ارتباطات و روزنامه نگاران خواند، روزگار رسانه را در دورانی که برخی از نوخاسته های امروز، "لیبرال و دموکرات" اش می خوانند. می توان خطِ حصر و حبس خبر و محدودیت های انتشار نشریات را خواند و به فراست دریافت که "استبداد" با "آزادی" نسبتی جز تباین ندارد. هر جا استبداد خیمه برپا کرد، آزادی حتی اگر از چشمه به قنات تبدیل شده باشد هم خواهد خشکید. آنجا که آزادی قد بکشد، استبداد، فرو خواهد ریخت. این نسبت را در پیروزی انقلاب به عینه دیدیم که وقتی آزادی در صدر فهرست مطالبات مردمی قرار گرفت، هر روز خشت های بیشتری از بنای استبداد می افتاد. این اما به سادگی نشستن و کلمه بر کاغذ نشاندن نبود. نقدِ جان بود که در این راه چون روغنِ چراغ می سوخت تا بتاراند سیاهی را و پرده فرو افکند تباهی را. هر کس چیزی می گفت و می نوشت که خلاف خوش آمد حکومت بود به بد روزگاری مواجه می شد. زندان ها پر بود از کسانی که خوانده و نوشته بودند. "ممنوع " کلمه پیشینی بود که به منبر و سخن و قلم اضافه می شد تا فهرست ممنوع المنبر ها و ممنوع القلم ها روز به روز طولانی تر شود. فقط این هم نبود که مردمان عادی کوچه و بازار هم نمی توانستند سخنی بر زبان آورند که به گوش حکومت ناخوش می نمود. حتی مردمان روستاهای دور هم فاصله شان تا ساواک کوتاه می شد. هرکه به سخن برمی خاست باید در زمین سرد حبس و تبعید می نشست و کم نبودند آنانی که به خون افتادند چون جور دیگری گفته و نوشته بودند. باری وقتی امروزی ها از کمبود آزادی می گویند، نسل پیشین در نگاه شان کلام سعدی جان می گیرد که؛ "تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی" کاش امروزیان بخوانند شرح دیروز را تا بفهمند آزادی چه کلمه پر حسرتی بود در روزگار پیشین اما خدا کند مردمان هیچ عصر و نسل و جغرافیایی به چنان تاریخی دچار نشوند که ما از سر گذراندیم که آزادی پرحسرت ترین کلمه روزگار بود.
منبع:
انتهای پیام/
نظر شما